• وبلاگ : گـــ ســـ ل
  • يادداشت : سرزميني در بهشت
  • نظرات : 14 خصوصي ، 195 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    + ناهيد 

    اين روزها ذهنم پر از حرف هايي است که بوي شعر مي دهد

    خدا قوت آقاي بهمني

    + scarlet 
    Ashaaretoon aallliiii hastan.
    سلام...
    من تازه وبلاگتون رو از اخر کتاباتون پيدا کردم ولخيلي خوشحال شدم واقعا شعراي جذابي دارين...
    + yalda 
    سلااااام
    فقط اومدم ک بگم محشري محشششششر
    + سارا 

    سلام واقعا يه سوال داشتم"چه جوري اين قدر قشنگ شعر ميگيد؟ واقعا لذت بردم.منتظر شعرهاي جديدتون هستم
    سپاس جناب بهمني
    + zahra 
    همه شعرهايتان عاليه ..
    همچنان که کتاب پيشامد رادردست داشتم ودنبال سروده ي زيبايي ازشما مي گشتم تادر وبلاگم منتشر کنم به صفحه آخرکتاب رسيدم که آدرس وبلاگ شما درآن نوشته شده بود پس من با افتخار شمارا به به جمع دوستان خود مي افزايم تا ديگران خود بيايند ودر وبلاگ خودتان سروده هاي زيبايتان را بخوانند

    سلام ... کاراتون رو خيلي زياد دوست دارم، اگه نظرتون رو راجع به کارهام ،مخصوصا غزل هام که به تازگي شانسم رو توش آزمودم بهم بگين خيلي خوشحالم مي کنين
    درود جناب بهمني
    غزلهاي زيبايي از شما خواندم
    با مهر دعوتي به ميهماني اشعار من

    رشاد عقيلي از جزيره ي زيباي قشم
    + آشنا 

    سلام سبک شعرهاتون بهم آرامش ميده پابه پاي لحظه هاي شاعرانه تون ميام با لبخندهاتون ميخندم و با اشکهاتون ميگريم با عشقتون عاشق ميشم و با تنفرتون متنفر، راستي شعرتون به نام قول زير قرآن و سردرگمي(حضرت رقيه سلام الله عليها) محشر بود آرزو دارم به زودي مجموعه هاي بيشتري از شعرهي شما را داشته باشم
    + mina12 
    واقعا فوق العاده بود
    شعراتون خيلي خوب با آدم ارتباط برقرار مي کنند...
    موفق باشيد
    + ابراهيم 


    غزل بسيار زيبايي است.

    پاينده و پوينده باشيد.

    + سوسن 
    من شاعر نيستم،فقط عاشق شعرم.
    اين غزل دوست از سهراب رو به شما و شخصي که اشعارتون رو بهم معرفي کرد،تقديم مي کنم.

    دوست

    بزرگ بود
    و از اهالي امروز بود
    و باتمام افق هاي باز نسبت داشت
    و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد
    صداش به شکل
    حزن پريشان واقعيت بود
    و پلک هاش مسير نبض عناصر را به ما نشان داد
    و دست هاش
    هواي صاف سخاوت را
    ورق زد
    و مهرباني را
    به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
    و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را
    براي آينه تفسير کرد
    و او به شيوه باران پر از طراوت
    تکرار بود
    و او به سبک درخت
    ميان عافيت نور منتشر مي شد
    هميشه کودکي باد را صدا مي کرد
    هميشه رشته صحبت را
    به چفت آب گره مي زد
    براي ما يک شب
    سجود سبز محبت را
    چنان صريح ادا کرد
    که ما به عاطفه سطح خاک دست کشيديم
    و مثل يک لهجه يک سطل آب تازه شديم
    و بارها ديديم
    که با چه قدر سبد
    براي چيدن يک خوشه ي بشارت رفت
    ولي نشد
    که روبروي وضوح کبوتران بنشيند
    و رفت تا لب هيچ
    و پشت حوصله نورها دراز کشيد
    و هيچ فکر نکرد
    که ما ميان پريشاني تلفظ درها
    راي خوردن يک سيب
    چه قدر تنها مانديم
    با سپاس
    سوسن شاه ميري


    + سوسن 
    سلام و درود به شما
    اشعارتون فوق العاده است.
    به خصوص اين غزل تون.
    يک دوستي به نام محمد،که ساکن کاشان هست،اشعار زيباي شما رو به من معرفي کرد.
    ازشون ممنونم.:)
    سوسن شاه ميري
       1   2   3   4   5    >>    >