در جاده ي قلبم پراز ماشين دود است
زنم در خاک پر کرم کثيف است
چه کردم که اين شد سرنوشتم
چراچرا روز نامه ي قلبم که هر روز خوانده مي شد
حال سوخت شديک تکه خاکستر بي رنگ.