• وبلاگ : گـــ ســـ ل
  • يادداشت : سرزميني در بهشت
  • نظرات : 14 خصوصي ، 195 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سوسن 
    من شاعر نيستم،فقط عاشق شعرم.
    اين غزل دوست از سهراب رو به شما و شخصي که اشعارتون رو بهم معرفي کرد،تقديم مي کنم.

    دوست

    بزرگ بود
    و از اهالي امروز بود
    و باتمام افق هاي باز نسبت داشت
    و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد
    صداش به شکل
    حزن پريشان واقعيت بود
    و پلک هاش مسير نبض عناصر را به ما نشان داد
    و دست هاش
    هواي صاف سخاوت را
    ورق زد
    و مهرباني را
    به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
    و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را
    براي آينه تفسير کرد
    و او به شيوه باران پر از طراوت
    تکرار بود
    و او به سبک درخت
    ميان عافيت نور منتشر مي شد
    هميشه کودکي باد را صدا مي کرد
    هميشه رشته صحبت را
    به چفت آب گره مي زد
    براي ما يک شب
    سجود سبز محبت را
    چنان صريح ادا کرد
    که ما به عاطفه سطح خاک دست کشيديم
    و مثل يک لهجه يک سطل آب تازه شديم
    و بارها ديديم
    که با چه قدر سبد
    براي چيدن يک خوشه ي بشارت رفت
    ولي نشد
    که روبروي وضوح کبوتران بنشيند
    و رفت تا لب هيچ
    و پشت حوصله نورها دراز کشيد
    و هيچ فکر نکرد
    که ما ميان پريشاني تلفظ درها
    راي خوردن يک سيب
    چه قدر تنها مانديم
    با سپاس
    سوسن شاه ميري