سلامي به عطر بارن
بروز هستم و منتظر مهرباني شما
هر چند در سوخته اي در بغل توست
باران کبوتر نفسي از غزل توست
زنبور گرفتار و غزلوار و به تکرار
در وسوسه ي طعم نگاه عسل توست
سلام
مدتي مي شود گرفتارم،مادرم تازه باخبر شده استاعتيادم تويي نمي خواهم،عادتم را کنار بگذارم
با احترام دعوتيد به خوندن يک غزل باشد که پذيرا باشيدياحق
سلام!
با افتخار لينکتون کردم!
عاشق کتاب پيشامدتونم!
سلام:خوبي وب قشنگي داري موفق باشي
سلام کاظم جان به روزم
وقت کردي بيا سر افرازمون کن
با احترام :به ميهماني واژه هايم دعوتيد.
اين زخم کاري تر از اين حرف هاست!!!