به نام خدا
سلام آقا كاظم عزيز
خيلي ممنون از نظر خوبي كه دادي و همچنين از مخلفاتش... (حافظه شما كه واقعا دست مريزاد داره .. خيلي ممنون شرمنده كردي!)
اون سكانس "چوپان در زبر درخت" رو همچين ملس اومدي که آرزو کردم به عنوان بازيگر مهمان توي سکانس حاضر بودم و با يه کتري سياه و دودي و چند شاخه خشکيده از همون درخت، يه چايي دم مي کردم تا بعد از فراغتِ چوپان از افکار عاشقانش، يه چاي قند پهلو با هم بزنيم بگيم به به... گوسفندا هم از اونطرف جوابمون رو بدن که: بع بع...
و اما در مورد اين رباعي خطرناكت!!
اين لحظه هاي بدون او بقدري سنگين و بي روحند كه مشتاقيم بيايد حتي اگر از مردودين باشيم ... مهم اين است كه او پيروز است...