وبلاگ :
گـــ ســـ ل
يادداشت :
ماه تابان
نظرات :
29
خصوصي ،
391
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
كمند شرقي
به گمانت که نيستم و نيستي ...به گمانت که رفتم و رفتي ... به گمانت که ديده بر بستم و پشت پلکهاي فراموشي به باد نسيانت سپردم ... به گمانت به همين سادگي دل دادمُ و از آن ساده تر دل گــــــُسستم ... به گمانت که کـُدورت به دل نهاده شده ديواري ميشود بين ما و سدّ محبت ميکند ... به گمانت که تصويرت محو شد آن سوي خاطره ها ... ونگاهي که مرا مست ميکرد ؛ افسون سحر انگيزش را از دست داده ؟... به گمانت که ميشود سينه را از مهرت خالي کرد ؟ به گمانت که ميتوان بدين راحتي هر آنچه بود و گذشت را در جامه دان هاي هجرت نهاد و دل به جاده تنهايي ها سپرد و انگار نه انگار ديروزي بود و من ..ديروزي بود و تو ... ديروزي بود و دلدادگي ... ؟؟