حیف...
مـرده ام ؛ ایـن نـفـس تـازه ی مـن فـلـسفـه دارد
روی پــا بــودن ایـن بـــرج ِ کــهــن فـلـسـفـه دارد
سنگ این است که من فکر کنم"قسمتم این بود"
تیـشـه بـر سـر زدن «سنـگ شکن» فلسفه دارد
دوستـی بـا تـو میـسّـر کـه نـشـد نقشه کشیدم
بـا رفـیــقــان شـمـا دوســـت شــدن فلسفه دارد
گفته بودند که در شهر شبی دیده شدی،حیف...
و هـمـین "حیـف" خودش مـطـمـئـنـا فلسفه دارد
آمــدی بــر ســر قــبــرم ، نـشـد از قـبــر در آیــم
تـازه فـهـمـیـده ام ایـن بـنـد ِکـفــن فـلـسفه دارد
مرده ام
این نفس تازه من
فلسفه دارد...
کلمات کلیدی :